پسرمون مسلمون شد
دیروز صب عمه شهرزاد اومد دنبالمون با ماشینش.. ماهم آماده بودیم ..رادین استرس خونه عمه ور داشت و من استرس روزی که در پیش رو دارم.. تو فکر بودم چی میخواد بشه چیکار میخوام بکنم راستین چی میشه.. رفتیم درمونگاه فرهنگیان.. نوبت گرفتیم ..من تو فکر راستین رادین تو فکر بازی نوبتمون شد رفتیم داخل دکتر بداخلاق اخمالو گفت من حلقه استفاده نمیکنم من دکتر پس چیکار کنیم.. دکتر بداخلاق که حتی به رادین اجازه نداد دسته کلیدشو برداره بازی کنه منم هم با دکتر دارم حرف مینزم هم رادینو میکشم کنار که بچه دست نزن..حالا اون یکی دستمم راستین بغلمه... گفت من سنتی ختنه میکنمو سنتی هم یعنی بخیه زدن..قلبم ریش شد همون اول گفتم نه مرسی و خدافظ م...
نویسنده :
ملیحه
22:23